شعر آواز تصنیف3

شعر آواز تصنیف3

شعر آواز موسیقی تصنیف سنتی
شعر آواز تصنیف3

شعر آواز تصنیف3

شعر آواز موسیقی تصنیف سنتی

رقص فقط با تو

رقص فقط باتو توکه ساده ای
ریتم فقط باتو که رقاصه ای


شعر فقط با تو که دل برده ای
ذکر فقط با تو که در پرده ای


عشق فقط با تو که چون غنچه ای
دوش فقط با تو که گل چهره ای


باغ فقط با تو که چون سبزه ای
گشت فقط با تو که سر زنده ای


راز فقط باتو که در قله ای 
ناز فقط با تو که هر کاره ای


دست فقط با تو که مهپاره ای 
باز فقط با تو که هر کاره ای


گاه فقط با تو که خوش چهره ای
آه فقط با تو که بی پرده ای


درس فقط با تو که اسطوره ای 
نظم فقط با تو که گلزاره ای

 

بهروز جوانمرد

روانشناسیه رویا عبور یعنی دل

روانشناسیه رویا عبور یعنی دل 

برای آنچه که خواهی ظهور یعنی دل


کتاب تازه به دستم رسید خوشحالم 

ورق زدم دو سه برگی زبور یعنی دل


دریغ هر چه که رفتی نبود مقصودت

کلاف لحظه به دورت شرور یعنی دل


هوای دل دو سه روزی نبود آیینه

زدست رفته به راهش غرور یعنی دل


هنوز هم به امیدت هنوز بی تابست

تمام لحظه تو خواهد صبور یعنی دل


رسید دوره به شادی ز شکر گفتن ها

گلاب هم به اذان شد سرور یعنی دل


نماز بی تو چه حاصل عزیز امشب را

صفای خانه به خانه حضور یعنی دل


بلند شو که دوباره بلند باید شد 

ورای قله چو ابری جسور یعنی دل

بهروز جوانمرد

گاهگاهی زتخیل ز غزل بنویسید

گاهگاهی زتخیل   ز غزل   بنویسید 

نام معشوق مرا روی عسل بنویسید

عکس گیریم ازآن روی بهاری هردم

بعد از آن منظر زیبا  زبدل بنویسید

روی زیبا نتوان جست نصیحت بشنو

نقش ها یار عزیزست   لا اقل بنویسید

چندروزی  پی گفتار شده   سرگردان

بهترین شعر مرا حرف و عمل بنویسید

بیم دارد زحقیقت  نفسش   بند آمد

زاهدی را   پی   افگار گسل بنویسید

مدعی را      نگذارید        تقلب آرد  

مخلصان را پی معشوق ازل بنویسید

شد نصیبم قلمی با غزلی اهدایی

وصف دلدار دوباره  به  غزل بنویسید

 

هوا مست از بهاران باد

تاریخ خبر : شنبه 1394.01.08 - 09:25
هوا مست از بهاران باد؛         دلت سرمست و شادان باد



 هوا مست از بهاران باد
دلت سرمست وشادان باد

غزل بسیار زیباتر
لبت دمساز یاران باد

تنت سالم خدا در دل
بگو هردم فراوان باد

سراسر عشق می آموز
کلامت ناز مستان باد

شبت خرم لبت خندان
نگاهت محو جانان بباد

تنت سالم خدا دردل
بگو هر دم فراوان باد 

شوی بیرون زغم دائم
وجایت باغ وبستان باد

بلایت عشق جانانه
نوایت حرف خوبان باد

تنت سالم خدا در دل
بگو هردم فراوان باد 

هوا مست از بهاران باد
وطن هردم گلستان باد

نوایت شادتر ای دل
و رویت برگ باران باد

تنت سالم خدا در دل
بگو هردم فراوان باد

بهروز جوانمرد

هوا مست از بهاران باد

Drunk from the spring air blowing

Heart intoxicated with joy wind


Very beautiful lyric

Lips compatible wind Fellowship


Tenet God in heart healthy

Say increasingly abundant wind


The love child

Cute thy drunken wind


Shbt happily smiling lips

Janan wipe your eyes vanish


Boil healthy Tenet God

Tell any great tail winds 


up despite the constant

Vjayt garden wind Vbstan


Blythe love hearty

Nvayt letter Blessed Wind


Tenet God in heart healthy

Say increasingly abundant wind 

blowing air drunk spring

Home Golestan increasingly Wind


Nvayt happier heart

Wind and rain leaves visible


Tenet God in heart healthy

Say increasingly abundant wind

با تو رقصیدیم یک شب در هوای عاشقی

با تو رقصیدیم  یک شب   در هوای عاشقی 
خنده ها گل می کند  گل  در فضای عاشقی
دل به دل رفتیم     تا هرجا    بپای عشق تو  
به چه بسیارست در دل    ماجرای عاشقی
جلوه ات زیباترین   تصویر    فصل عاشقان 
گل به گل پیراهنت    بویم برای   عاشقی
هر چه تحریرست خواهم زد   نوای تار را  
لحظه بی تابست ای دل    با صدای عاشقی
ای که در بالای قله    در ورای    بودنی 
جمله می خوانند خوبان    از صفای عاشقی
هستیت پیدای پیدا     پر مثال    دیدنی     
دیده ات زیبای زیبا        دلربای  عاشقی   
لحظه لحظه  نبض عاشق می زند سرود جان
گر چه پایانی ندارد         جان فدای عاشقی
دیده ام روشن   دلم   سرمست باغ روی او    
کوچه را باران گرفته      در هوای   عاشقی


بزن بر تارآوازی کنون بسیار شادم


بزن برتار آوازی  کنون بسیار شادم  

زدستی آشنا نازم  بزن بر تار شادم 

لبم شیرین سلامم نو  پرم پرواز خواهد 

جوازم هست پروازم   گلایدر وار شادم

زبی عاران نمی باشم زهشیاران نمیباشم

نشاطی آشنا  جویم    زناهشیار شادم

نپرسیدم کجا هستم چرا ناآشنا هستم

شبی با یار رقصیدم کنون هر بار شادم

زمانه بی وفا بوده  فلک دنبال گردش

وچون پرگار می گردم بسی با یار شادم

کدامین بانک گردیدی نگاهت گشت پولی؟

حسابت عشق می فهمد ؟درین بازار شادم 

سخن آواز خواهد شد کلامت ناز خواهم شد

زدریا  موج شادی زد   سخن با یار شادم



کدامین پیرهن بر قامتت اندازه هرگز

کدامین پیرهن بر قامتت اندازه        هرگز  

چنان قدی رسا داری   زهر دروازه    هرگز

نگاهت قدر هستی هست چشمت همچو دریا

وبا دیدار چشمانت      بدان آوازه      هرگز

درین سودای می مانند خوش سازان به هر کوی

کجا سازند معماران      نمادین سازه  هرگز

حلاوت می تراود از زبانت در دو     عالم

زشیرینی گذر کردند لبها   تازه     هرگز 

مگر دلدار برگردد   ببوسم گونه هایش  

سحر محراب بر هم می زند شیرازه هرگز

جنون در عشق حاصل شد وفا در یک دوراهی

تعادل درک ابرویت     زشعری تازه    هرگز 

مرا مشتاق خود کردی بنازم قامتت را 

والا هو   ندا در داد     بر دروازه      هرگز  


یک صندلیه خالی

   یک صندلیه خالی یک نکته ی جنجالی          

یک راه پر از بودن در لحظه ی خوشحالی



کو عشق چه شد دلبر معشوقه ترین باور

آغوش که خوابیده  با شیوه ی با حالی



دیریست که می کوبم دروازه ی جانان را 

کی باز تو فرمایی با غنچه ی  آمالی



در خویش تورا جستم از هر چه بلا جستم 

هر گاه تورا دیدم از قبله ی سلسالی



هر بار که می آیی  آلاله تنت پوشی

امروز چه خوش رنگی چون لاله ی هر سالی



رقاص تر از رقصی اعجوبه ی احساسی 

الهام تو در جنبش همواره شود کالی



ای عشق چه زیبایی آوازه ی هر جایی

ای یار تو با مایی  هر لحظه شدم  عالی



همنام تو زیبا کیست ای باغ  به رویاها 

سرسبز تر از سبزه گلواژه ی هر حالی