رقص فقط باتو توکه ساده ای
ریتم فقط باتو که رقاصه ای
شعر فقط با تو که دل برده ای
ذکر فقط با تو که در پرده ای
عشق فقط با تو که چون غنچه ای
دوش فقط با تو که گل چهره ای
باغ فقط با تو که چون سبزه ای
گشت فقط با تو که سر زنده ای
راز فقط باتو که در قله ای
ناز فقط با تو که هر کاره ای
دست فقط با تو که مهپاره ای
باز فقط با تو که هر کاره ای
گاه فقط با تو که خوش چهره ای
آه فقط با تو که بی پرده ای
درس فقط با تو که اسطوره ای
نظم فقط با تو که گلزاره ای
بهروز جوانمرد
روانشناسیه رویا عبور یعنی دل
برای آنچه که خواهی ظهور یعنی دل
کتاب تازه به دستم رسید خوشحالم
ورق زدم دو سه برگی زبور یعنی دل
دریغ هر چه که رفتی نبود مقصودت
کلاف لحظه به دورت شرور یعنی دل
هوای دل دو سه روزی نبود آیینه
زدست رفته به راهش غرور یعنی دل
هنوز هم به امیدت هنوز بی تابست
تمام لحظه تو خواهد صبور یعنی دل
رسید دوره به شادی ز شکر گفتن ها
گلاب هم به اذان شد سرور یعنی دل
نماز بی تو چه حاصل عزیز امشب را
صفای خانه به خانه حضور یعنی دل
بلند شو که دوباره بلند باید شد
ورای قله چو ابری جسور یعنی دل
بهروز جوانمرد
گاهگاهی زتخیل ز غزل بنویسید
نام معشوق مرا روی عسل بنویسید
عکس گیریم ازآن روی بهاری هردم
بعد از آن منظر زیبا زبدل بنویسید
روی زیبا نتوان جست نصیحت بشنو
نقش ها یار عزیزست لا اقل بنویسید
چندروزی پی گفتار شده سرگردان
بهترین شعر مرا حرف و عمل بنویسید
بیم دارد زحقیقت نفسش بند آمد
زاهدی را پی افگار گسل بنویسید
مدعی را نگذارید تقلب آرد
مخلصان را پی معشوق ازل بنویسید
شد نصیبم قلمی با غزلی اهدایی
وصف دلدار دوباره به غزل بنویسید
Drunk from the spring air blowing
Heart intoxicated with joy wind
Very beautiful lyric
Lips compatible wind Fellowship
Tenet God in heart healthy
Say increasingly abundant wind
The love child
Cute thy drunken wind
Shbt happily smiling lips
Janan wipe your eyes vanish
Boil healthy Tenet God
Tell any great tail winds
up despite the constant
Vjayt garden wind Vbstan
Blythe love hearty
Nvayt letter Blessed Wind
Tenet God in heart healthy
Say increasingly abundant wind
blowing air drunk spring
Home Golestan increasingly Wind
Nvayt happier heart
Wind and rain leaves visible
Tenet God in heart healthy
Say increasingly abundant wind
با تو رقصیدیم یک شب در هوای عاشقی
خنده ها گل می کند گل در فضای عاشقی
دل به دل رفتیم تا هرجا بپای عشق تو
به چه بسیارست در دل ماجرای عاشقی
جلوه ات زیباترین تصویر فصل عاشقان
گل به گل پیراهنت بویم برای عاشقی
هر چه تحریرست خواهم زد نوای تار را
لحظه بی تابست ای دل با صدای عاشقی
ای که در بالای قله در ورای بودنی
جمله می خوانند خوبان از صفای عاشقی
هستیت پیدای پیدا پر مثال دیدنی
دیده ات زیبای زیبا دلربای عاشقی
لحظه لحظه نبض عاشق می زند سرود جان
گر چه پایانی ندارد جان فدای عاشقی
دیده ام روشن دلم سرمست باغ روی او
کوچه را باران گرفته در هوای عاشقی
بزن برتار آوازی کنون بسیار شادم
زدستی آشنا نازم بزن بر تار شادم
لبم شیرین سلامم نو پرم پرواز خواهد
جوازم هست پروازم گلایدر وار شادم
زبی عاران نمی باشم زهشیاران نمیباشم
نشاطی آشنا جویم زناهشیار شادم
نپرسیدم کجا هستم چرا ناآشنا هستم
شبی با یار رقصیدم کنون هر بار شادم
زمانه بی وفا بوده فلک دنبال گردش
وچون پرگار می گردم بسی با یار شادم
کدامین بانک گردیدی نگاهت گشت پولی؟
حسابت عشق می فهمد ؟درین بازار شادم
سخن آواز خواهد شد کلامت ناز خواهم شد
زدریا موج شادی زد سخن با یار شادم
کدامین پیرهن بر قامتت اندازه هرگز
چنان قدی رسا داری زهر دروازه هرگز
نگاهت قدر هستی هست چشمت همچو دریا
وبا دیدار چشمانت بدان آوازه هرگز
درین سودای می مانند خوش سازان به هر کوی
کجا سازند معماران نمادین سازه هرگز
حلاوت می تراود از زبانت در دو عالم
زشیرینی گذر کردند لبها تازه هرگز
مگر دلدار برگردد ببوسم گونه هایش
سحر محراب بر هم می زند شیرازه هرگز
جنون در عشق حاصل شد وفا در یک دوراهی
تعادل درک ابرویت زشعری تازه هرگز
مرا مشتاق خود کردی بنازم قامتت را
والا هو ندا در داد بر دروازه هرگز
یک صندلیه خالی یک نکته ی جنجالی
یک راه پر از بودن در لحظه ی خوشحالی
کو عشق چه شد دلبر معشوقه ترین باور
آغوش که خوابیده با شیوه ی با حالی
دیریست که می کوبم دروازه ی جانان را
کی باز تو فرمایی با غنچه ی آمالی
در خویش تورا جستم از هر چه بلا جستم
هر گاه تورا دیدم از قبله ی سلسالی
هر بار که می آیی آلاله تنت پوشی
امروز چه خوش رنگی چون لاله ی هر سالی
رقاص تر از رقصی اعجوبه ی احساسی
الهام تو در جنبش همواره شود کالی
ای عشق چه زیبایی آوازه ی هر جایی
ای یار تو با مایی هر لحظه شدم عالی
همنام تو زیبا کیست ای باغ به رویاها
سرسبز تر از سبزه گلواژه ی هر حالی