دکلمه شعری از کارلوس دروموند د آندراده با صدای احمدرضا احمدی

 

        حالا چی ژوزه؟

        مهمونی تموم شده

        چراغا خاموش ان

        ملت رفتن

        شب، سرد شده

        حالا چی ژوزه؟

        حالا چی - هی تو-؟

        تو که بی‌نامی

        و بقیه رو دست می‌اندازی

        تو که شعر می‌نویسی

        عاشق می‌شی شکوه می‌کنی

        حالا چی ژوزه؟

        زن نداری

        حرفی نداری

        عشقی نداری

        شب سرد شده

        و همه‌چی تموم شده

        و همه‌چی غیب شده

        و همه‌چی خراب شده

        حالا چی ژوزه؟

        حالا چی ژوزه؟

        حرفای دل‌نشینت

        لحظه‌های تب و تابت

        عیش‌ونوشت

        کتاب‌خونه‌ت

        معدن طلات

        چمدون شیشه‌ایت

        ناسازگاریت

        کینه‌ت...

        حالا چی؟

        کلیدی تو دستت

        می‌خوای در رو وا کنی

        این‌جا که دری نیست

        تو دریا نمی‌ری

        اما دریا هم خشکیده

        می‌خوای بری مینیاس

        مینیاسی دیگه نیست

        ژوزه؛ حالا چی؟

 

        اگر تونستی بخواب

        اگر تونستی خسته شو

        اگر تونستی بمیر

        اما تو نمی‌میری

        تو سگ‌جونی ژوزه

        تنها تو تاریکی

        مث یه چهارپای وحشی

        بی‌هیچ خدا-پیغمبری

        حتی بدون یک دیوار

        که بتونی به‌ش تکیه بدی

        بی‌اسب سیاهی

        که بتازونیش

        تو کوچ می‌کنی ژوزه

        به کجا ژوزه؟

 

 

از کارلوس دروموند د آندراده

ترجمه محمدرضا فرزاد

دانلود دکلمه شعر با صدای احمدرضا احمدی

دانلود مجموعه دکلمه های علیرضا آذر

دوستان این هم مجموعه ای از دکلمه های منتشرشده از علیرضا آذر که قولش را داده بودم، دانلود کنید و لذت ببرید که شعر با صدای شاعر شنیدنی ست.

برای دانلود هر دکلمه، بر روی لینک آن کلیک کنید تا صفحه دانلود برای تان باز شود.

دانلود تومور 0

دانلود تومور 1

دانلود تومور 2

دانلود تومور 3

دانلود مادیان

دانلود مدار مربع

دانلود هم مرگ


 از علیرضا آذر

تگعلیرضا آذر، علی آذر، علی رضا آذر، دکلمه، دانلود مجموعه دکلمه ها، دانلود دکلمه علیرضا آذر،تومور 0، تومور 1، تومور 2، تومور 3، مادیان، مدار مربع، هم مرگ، دانلود تومور 0، دانلود تومور 1،دانلود تومور 2، دانلود تومور 3، دانلود مادیان، دانلود مدار مربع، دانلود هم مرگ، دانلود تومور یک،تومور علیرضا آذر، آذر علی رضا، دانلود دکلمه آذر

دانلود دکلمه سفرنامه با صدای سید مهدی موسوی

با احترام به شهیار قنبری و سفرنامه اش

به سفرهای درازی رفتم...

نور بی اسم توی ذوقم زد

باز شد یک دریچه در کمدم

اول شعر از تو افتادم

به کجایی که می رود به خودم

 

اسب سرکش شب مرا زین کرد

از سر زندگیم سر رفتم

پاره خطّی شدم که پاره شده

بی تو از صفر تا سفر رفتم

 

برج میلاد مثل من خم شد

10 مهری شدم به خوبی تو

خاطراتم به جاده ای پاشید

رد شد از پیش اسب چوبی تو

 

سینه می زد من از «امام حسین»

لب آسفالت ها ترک برداشت

کوچه تا بغض «انقلاب» رسید

عشق را چند جور شک برداشت

 

تاکسی از جلوی من رد شد

دست خود را به دست من دادی

«تیر» و «بهمن» کشیدم از سیگار

تا رسیدم به «برج آزادی»

 

ادامه شعر در ادامه مطلب

دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر

ادامه نوشته

که این دیوانگی ها در سرم الکل نمی خواهد

که «خواجو» در سر ِمن گـُر گرفته، پل نمی خواهد

که این دیوانگی ها در سرم الکل نمی خواهد

 

میان «گاوخونی» غرق می شد چشم های من

تو قصابی و گاو ِ خونی ام آغُل نمی خواهد

 

جهان را نصف کردیم و جهانی نصفمان می کرد

کسی «زاینده رود» خشک را در کل نمی خواهد

 

کلاغان عاقبت پرواز می کردند شهرم را

که دیگر «چارباغ» سوخته، بلبل نمی خواهد

 

میان دود و خون، قلیان شاه عباسی ام مرده ست

که از داغ سماورها کسی غُل غُل نمی خواهد

 

و آخر گنبد فیروزه ای تکرار خواهد کرد

که «عشقت کشت ما را»، شهر «داش آکل» نمی خواهد

 

از محسن عاصی

دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر

تگ: محسن عاصی، شعر عاصی، شعر محسن عاصی، اشعار محسن عاصی، کتاب محسن عاصی، عاصی محسن، غزل پست مدرن، غزل مدرن، غزل متفاوط، غزل محسن عاصی، غزلی از محسن عاصی،شعری از محسن عاصی، شعر سپید محسن عاصی، غزل معاصر

دانلود دکلمه «زیبا» با صدای خسرو شکیبایی

محمدرضا عبدالملکیان ماجرای دکلمه ی اشعارش توسط خسرو شکیبایی را چنین نقل می کند:

« پائیز بود، پائیز ۷۴، آن اتاقک کوچک ۲-۳ متری در پاگرد طبقه ی دوم خانه ی واقع در خیابان ۱۴ امیرآباد، دکتر بود، خسرو بود و من بودم، شب های بیداری تا آن سوی نیمه شب، تا یکی دو گام مانده به سپیده دمان و شاید تا خود سپیده دمان. حدود ۲ ماه و چند شب در هفته.

«مهربانی» باید متولد می شد. مرهمی بر زخم سال های جنگ و پس از جنگ. فکر اولیه از دکتر بود. دکتر دارینوش، انتخاب هم کرده بود، هم مرا ، هم خسرو را و متقاعد کرده بود هردو را.

شعرها را وسط گذاشته بودم، هرچه داشتم. دو هفته ای طول کشید. دکتر انتخاب کرده بود، همه ی انتخاب ها پسند من هم بود، جز یک شعر، که سال ها پیش سروده بودم و اینک به سبب مجموعه شرایط از هوایش فاصله گرفته بودم، نمی خواستم. اما دکتر اصرار داشت، این اصرار و انکار، به داوری خسرو رسید، در یکی از همان شب ها، در همان اتاقک پاگرد خانه ی خیابان ۱۴ امیر آباد، خسرو سر در سکوت، برای خودش خواند. سپس سر برداشت، با همان لبخند دلنشین، نگاهی به دکتر و نگاهی به من، این بار با صدای بلند خواند:

زیبا

زیبا هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم

 تا رود آفتاب بشوید

 دلتنگی مرا

 

زیبا

هنوز عشق

 در حول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را

 با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل ها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

 در تندباد عشق نلرزد

 

زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را

 احساس می کنم

آنگونه عاشقم که نیستان را

 یکجا هوای زمزمه دارم

آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

 

زیبا

چشم تو شعر

چشم تو شاعر است

من دزد شعرهای چشم تو هستم

 

زیبا

کنار حوصله ام بنشین

بنشین مرا به شط غزل بنشان

بنشان مرا به منظره ی عشق

بنشان مرا به منظره ی باران

بنشان مرا به منظره ی رویش

 من سبز می شوم

 

زیبا ستاره های کلامت را

در لحظه های ساکت عاشق

 بر من ببار

بر من ببار تا که برویم بهاروار

چشم از تو بود و عشق

 بچرخانم

 بر حول این مدار

 

زیبا

 زیبا تمام حرف دلم این است

من عشق را به نام تو آغاز کرده ام

در هر کجای عشق که هستی

 آغاز کن مرا

 

از محمدرضا عبدالملکیان

دانلود دکلمه شعر توسط خسرو شکیبایی

تگ:  محمدرضا عبدالملکیان، شعرمحمد رضا عبدالملکیان، دانلود دکلمه عبدالملکیان، زیبا، زیبا چشم تو شعر، چشم تو شاعر است، دانلود زیبا،دانلود خسرو شکیبایی،دکلمه خسرو شکیبایی، دانلود صدای خسرو شکیبایی، دانلود دکلمه زیبای محمدرضا عبدالملکیان، زیبا با صدای خسرو شکیبایی

دکلمه یک شعر فوق العاده از حسین پناهی

به ساعت نگاه میکنم:

حدود سه نصف شب است

چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می روم

سوسوی چند چراغ مهربان

و سایه های کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

 

از شوق به هوا می پرم چون کودکیم

و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه از دور برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا می پرم

و خوب می دانم که

 

سالهاست که مُرده ام..

 

از حسین پناهی

دانلود دکلمه با صدای شاعر

تگ: حسین پناهی، دانلود دکلمه حسین پناهی، دکلمه، سلام خداحافظ حسین پناهی، سلام خداحافظ، صدای حسین پناهی، دانلود سالهاست که مُرده ام..، دانلود دکلمه سالهاست که مُرده ام..

تگحسین پناهی، شعر حسین پناهی، پناهی حسین، اشعار حسین پناهی، مرحوم حسین پناهی،شعر سپید، شعر معاصر، خودکشی حسین پناهی، مرگ حسین پناهی، دانلود حسین پناهی، کتاب حسین پناهی، من و نازی، ستاره، چیزی شبیه زندگی، دو مرغابی درمه، گلدان و آفتاب، پیامبر بی کتاب، دل شیر، سلام خداحافظ، ستاره ها، راه با رفیق

دانلود دکلمه آیه های زمینی با صدای فروغ

آنگاه

خورشید سرد شد

و برکت از زمین ها رفت

 

سبزه ها به صحراها خشکیدند

و ماهیان به دریاها خشکیدند

و خاک مردگانش را

زان پس به خود نپذیرفت

 

شب در تمام پنجره های پریده رنگ

مانند یک تصور مشکوک

پیوسته در تراکم و طغیان بود

و راهها ادامهء خود را

در تیرگی رها کردند

 

دیگر کسی به  عشق نیندیشید

دیگر کسی به فتح نیندیشید

و هیچکس

دیگر به هیچ چیز نیندیشید

 

ادامه شعر در ادامه مطلب + دانلود دکلمه شعر با صدای فروغ

ادامه نوشته

دانلود زمستان با صدای اخوان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است.

كسی سربرنیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

كه ره تاریك و لغزان است.

وگر دست محبت سوی كس یازی،

به اكراه آورد دست از بغل بیرون؛

كه سرما سخت سوزان است.

نفس كز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریك.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفی كاینست، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیك؟

مسیحای جوانمرد من ای پیر پیرهن چركین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آی.....

دمت گرم و سرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای !

منم من میهمان هر شبت، لولی وَش مغموم.

منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور.

منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم.

بیا بگشای در، بگشای دلتنگم.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد.

تگرگی نیست، مرگی نیست.

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان ست.

من امشب آمدستم وام بگذارم.

حسابت را كنار جام بگذارم.

چه می گویی كه بیگه شد، سحرشد، بامدادآمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعداز سحرگه نیست.

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگارسیلی سرد زمستان ست.

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،

به تابوتِ ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان ست.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یكسان است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر، درها بسته ،سرها درگریبان، دستها پنهان؛

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسكلتهای بلور آجین،

زمین دلمرده، سقف آسمان كوتاه،

غبار آلوده مهر و ماه،

زمستان ست.

 

از مهدی اخوان ثالث

دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر [1.6MB]

تگ: مهدی اخوان ثالث، زمستان، صدای اخوان، دکلمه، دانلود دکلمه اخوان ثالث، دانلود زمستان با صدای اخوان، دانلود دکلمه، دانلود زمستان با صدای شاعر، زمستان، سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است.

 

دانلود دکلمه با صدای سید مهدی موسوی

«جبر» می‌کرد تا پیاده شوم

توی یک ایستگاه نامعلوم

ترس دارم از این شب مشکوک

مثل بچّه از امتحان «علوم»

 

ترس دارد به خواب می‌چسبد

تا به فردای پوچ شک بکند

شاید آن چشم‌های بی‌روشن!

به شب لعنتی کمک بکند

 

موشی از پشت تخت می‌گذرد

در تنم گریه‌ای‌ست جرواجر!!

مُوس بر روی میز می‌لغزد

عکس خورشید توی کامپیوتر!

 

امتحان از تو دادن و کردن

بر لبم مزّه‌ی شکست و عرق

بر کتابی که نیست خم شده‌ام

توی ِ تاریکی ِ شب ِ مطلق!

 

آرزوی پلنگ‌های جوان

می‌دود از گذشته در تختم

مثل یک موش مرده غم دارم

مثل یک موش مرده خوشبختم!

 

باید از خواب‌ها پیاده شدم

زندگی ایستگاه مشکوکی‌ست

همه‌ی شب، مچاله زیر پتو

هق ّ و هق ّ عروسکی کوکی‌ست...

 

از سید مهدی موسوی

دانلود دکلمه با صدای شاعر

تگ: سید مهدی موسوی، غزل پست مدرن، غزل پیشرو، شعری از سید مهدی موسوی، دانلود دکلمه مهدی موسوی، دانلود دکلمه،دکلمه،دکلمه «جبر» می‌کرد تا پیاده شوم،«جبر» می‌کرد تا پیاده شوم، مثل یک موش مرده غم دارم، مثل یک موش مرده خوشبختم!

فروغ بخوان برایم عمو خسرو

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده‌ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست.

 

از فروغ فرخزاد

دانلود دکلمه شعر با صدای خسرو شکیبایی [1.4 MB]

تگ:فروغ فرخزاد،دانلود دکلمه،دکلمه فروغ فرخزاد،دکلمه فروغ، دکلمه، خسرو شکیبایی، دکلمه خسرو شکیبایی، صدای خسرو شکیبایی، صدای فروغ فرخزاد، دانلود دلم گرفته فروغ، فروغ فرخزاد خسرو شکیبایی، خسرو شکیبایی فروغ فرخزاد، دانلود پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست،پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست

فرزاد حسنی و صالح سجادی

امشب من و «بنان» و خدا گریه می کنیم

در اوج دیلمان و دعا گریه می کنیم

 

امشب خدا به حال من و بندگان خویش

ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم

 

با دفتری گذشته ی خود را ورق زنان

یک مشت شبه خاطره را گریه می کنیم

 

باران گرفته شهر پر از ضجه ی خداست

ما هم شبیه پنجره ها گریه می کنیم

 

از درد برده ایم به نزد خدا گله

از دست کارهای خدا گریه می کنیم

 

گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم

امشب بدون این که صداگریه می کنیم

 

«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود»

ای راز سر به مهر تو را گریه می کنیم

 

از صالح سجادی

دانلود دکلمه شعر با صدای فرزاد حسنی [3.3MB]

تگ: صالح سجادی، غزلی از صالح سجادی، دانلود صدای فرزاد حسنی، فرزاد حسنی، رادیو فرزاد حسنی، دانلود دکلمه، دکلمه، دکلمه با صدای فرزاد حسنی، دانلود دکلمه با صدای فرزاد حسنی، غزلی با صدای فرزاد حسنی

با صالح سجادی

 

کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است

پر از پریدنم و جای زخم‌ها خوب است

 

برای حک شدن عشق در خیابان‌ها

به جا گذاشتن چند رد پا خوب است

 

قدم بزن پُرم از حس «درکنار تویی»

قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است

 

نخند حرف دلم را نمی‌شود بزنم

خیال می‌کنم این‌جور جمله‌ها خوب است

 

بگیر دست مرا بشکن‌ام بپیچان‌ام

دو تکه‌ام کن و آتش بزن، بلا خوب است

 

به هر کجا که مرا می‌بری نمی‌گویم

کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است

 

به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح

نگو: «تو» بی‌ادبی می‌شود «شما» خوب است!»

 

تو تکیه کلام منی و شاعر تو

همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است

 

و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است

به اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است

 

قدم بزن صحرا فکر می کند باران

دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است

 

از صالح سجادی

دانلود دکلمه شعر با صدای فرزاد حسنی [2 MB]

سبزه ها را گره زدم به غمت

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصّه اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

وَ اِن یکاد بخوانید و در فراز کنید

 

حافظ

سبزه ها را گره زدم به غمت

غم ِ از صبر بیشترشده ام

سال ِ تحویل ِ زندگیت به هیچ

سیزده های دربهدر شده ام

 

سفره ای از سکوت می چینم

خسته از انتظار و دوری ها

سال هایی که آتشم زده اند

وسط چارشنبه سوری ها

 

بچّه بودم... و غیر عیدی و عشق

بچّه ها از جهان چه داشته اند ؟!

در ِ گوشم فرشته ها گفتند

لای قرآن «تو» را گذاشته اند !

 

خواستی مثل ابرها باشی

خواستم مثل رود برگردی

سیزده روز تا تو برگشتم

سیزده روز گریه ام کردی

 

ماه من بود و عشق دیوانه !

تا که یکدفعه آفتاب آمد

ماهی قرمزی که قلبم بود

مُرد و آرام روی آب آمد

 

پشت اشک و چراغقرمزها

ایستادم! دوباره مرد شدم

سبزه ای توی جوی آب افتاد

سبز ماندم اگرچه زرد شدم

 

«وَانْ یَکاد»ی که خواندم و خواندی

وسط قصّه ی درازی ها !!

باختم مثل بچّه ای مغرور

توی جدّی ترین ِ بازی ها !

 

سبزه ها را گره زدم امّا

با کدام آرزو؟ کدام دلیل ؟

مثل من ذرّه ذرّه می میرند

همه ی سال های بی تحویل !

 

از سید مهدی موسوی

دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر

وبلاگ جدید دکتر موسوی

تگ: سید مهدی موسوی، غزل پست مدرن، پدر غزل پست مدرن، غزل پیشرو، شعری از سید مهدی موسوی، دانلود دکلمه مهدی موسوی، سبزه ها را گره زدم به غمت، دانلود دکلمه، دکلمه، دکلمه سبزه ها را گره زدم به غمت

دارد صدایت می زند، بشنو صدایم را

یکی دیگر از شعرهای فوق العاده ی سید مهدی موسوی عزیز را بخوانید که قرار است در

مجموعه«غرق شدن در آکواریوم» چاپ شود + دکلمه ی شعر با صدای شاعر

 

دارد صدایت می زنم... بشنو صدایم را !!

بیرون بکش از زندگی و مرگ! پایم را

 

داری کنار شوهرت از بغض می میری

شب ها که از درد تو می گیرم ... کجایم را

 

هر بوسه ات یک قسمت از کابوس هایم شد

از ابتدا معلوم بودم ... انتهایم را  !!

 

در هر خیابان گریه کردم ...گریه من را کرد

شاید ببیند شوهر تو ... اشک هایم را

 

هیچم! ولی دارم عزیزم «هیچ» را از تو

مستی م از نوشابه ی مشکی ست یا از تو؟

 

دارم تلو ... دارم تلو ... از «نیستی» مستم

حالا «دکارت» مسخره ثابت کند هستم

 

بودم! ... بله! ... مثل جهانی از تصوّرها

بودم! ... بله! ... در رختخوابت ... توی خرخرها

 

بودم ... شبیه رفتنت هر صبح از پیشم

بودم ... شبیه مشت کوبیدن به آجرها

 

حالا منم! که پاک کرده ردّ پایم را

می کوبم از شب ها به تو ... سردردهایم را

ادامه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

و این منم، زنی تنها، در آستانه ی فصلی سرد

در سالگرد روزی که شعر معاصر ایران، فروغ را از دست داد، بخوانید شاهکار او را با

صدای خودش...

 

و این منم

زنی تنها

در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی

زمان گذشت

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

چهار بار نواخت

امروز روز اول دیماه است

من راز فصل ها را میدانم

و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

در کوچه باد می آید

در کوچه باد می آید

و من به جفت گیری گلها می اندیشم

به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون

و این زمان خسته ی مسلول

و مردی از کنار درختان خیس میگذرد

مردی که رشته های آبی رگهایش

مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش

بالا خزیده اند

و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را

تکرار می کنند

ــ سلام

ــ سلام

و من به جفت گیری گلها می اندیشم

در آستانه ی فصلی سرد

در محفل عزای آینه ها

و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ

و این غروب بارور شده از دانش سکوت

چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان

صبور

سنگین

سرگردان

فرمان ایست داد

چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست او هیچوقت زنده نبوده ست

در کوچه باد می آید

کلاغهای منفرد انزوا

در باغ های پیر کسالت میچرخند

و نردبام

چه ارتفاع حقیری دارد

آنها تمام ساده لوحی یک قلب را

با خود به قصر قصه ها بردند

و کنون دیگر

دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست

و گیسوان کودکیش را

در آبهای جاری خواهد ریخت

و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است

در زیر پا لگد خواهد کرد ؟

ای یار ای یگانه ترین یار

چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند...

 

از فروغ فرخزاد

دانلود دکلمه شعر با صدای فروغ [1MB]

تگ:فروغ فرخزاد،دانلود دکلمه،دکلمه فروغ فرخزاد،دکلمه فروغ، دکلمه، صدای فروغ، صدای فروغ فرخزاد، دانلود و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد

دیگر چرا غم می خوری؟ حالا که تهرانی !

 شهر شلوغی که خودت را گم کنی تویش

شهری که هی زیر دماغت می زند بویش
خاموش، ته سیگارها افتاده هر سویش
دارد نگاهت می کند چشمان ترسویش

دیگر چرا غم می خوری؟ حالا که تهرانی!


بر پشت بام خوابگاهم، ساعتِ 8 است
پیراهن و شلوار خیسم داخل طشت است
دنیایم از چیزی لزج انگار آغشته ست
چیزی که در من به زمان حال برگشته ست

هی فاطمه! از اینکه اینجایی پشیمانی؟


پشت طناب رخت ها با برج میلادم
مثل زنی که خواستی، بغضم ولی شادم!
یک روسری ِ بی خیال ِ رفته بر بادم
رو شد تمام دست، با برگی که افتادم

پاییز هم خوب است با شب های بارانی

از بندهای شهر «تو» خود را می آویزم
چسبیده به یک گوشه ی دنیا همه چیزم
چسبیده ام به واقعاً «تو» با همه چیزم!
دلتنگی ام را توی آغوش «تو» می ریزم

دیگر نباید «تو!» مرا با شک بترسانی

 

یک مشت بغض و خاطره با عشق در جنگ است

تنهایی ام با غربت تهران هماهنگ است

نه! برنمی گردم به شهری که پر از سنگ است

هرچند مشهد هم دلش مثل دلم تنگ است

 

اما چه باید کرد با این شهر سیمانی؟!...

از فاطمه اختصاری

دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر [1.1MB]

تگغزل پست مدرن، فاطمه اختصاری، عکس فاطمه اختصاری دانلود دکلمه، دکلمه، صدای فاطمه اختصاری، دانلود دکلمه با صدای فاطمه اختصاری، دکلمه فاطمه اختصاری، شعری از فاطمه اختصاری، شهر شلوغی که خودت را گم کنی تویش، دیگر چرا غم می خوری؟ حالا که تهرانی!، اختصاری، اما چه باید کرد با این شهر سیمانی؟!...

تگ: فاطمه اختصاری، شعر اختصاری، شعر فاطمه اختصاری، اشعار فاطمه اختصاری، کتاب فاطمه اختصاری، اختصاری فاطمه، غزل پست مدرن، غزل مدرن، غزل متفاوط، غزل فاطمه اختصاری، غزلی از فاطمه اختصاری، شعری از فاطمه اختصاری، شعر سپید فاطمه اختصاری

نشانی ها 3

سید علی صالحی می داند که کی، از کنج این کتابخانه ی مقدس، به دلم چشمک بزند، او مرا

خوبمی شناسد، خیلی خوب...

 

چه بوی خوشی می‌دهد اين جامه‌ی قديمی

اين پيراهن بنفش

اين همه پروانه‌ی قشنگ در قابِ نامه‌ها،

اين چند حَبه‌ی قند در کُنج روسری

قابِ عکسی کهنه

بر رَف گِل‌اندودِ بی‌آينه،

و جستجوی خط و خبری خاموش

در ورق‌پاره‌های بی‌نشان

که گمان کرده بودم باد آن همه را با خود بُرده است.

 

 

ديدی!

ديدی شبی در حرف و حديث مبهم بی‌فردا گُمَت کردم

ديدی در آن دقايقِ دير باورِ پُر گريه گُمَت کردم

ديدی آب آمد و از سَرِ دريا گذشت و تو نيامدی !

 

 

آخرين روزِ خسته،

همان خداحافظِ آخرين، يادت هست!؟

سکه‌ی کوچکی در کف پياله با آب گفتگو می‌کرد،

پسين جمعه‌ی مردمانِ بی‌فردا بود،

و بعد، صحبتِ سايه بود، سايه و لبخندِ اين و آن.

تمامِ اهالیِ اطراف ما

مشغول فالِ سکه و سهمِ پياله‌ی خود بودند،

که تو ناگهان چيزی گفتی

گفتی انگار همان بهتر که رازِ ما

در پچپچِ محرمانه‌ی روزگار ... ناپيدا!

گفتی انگار حرفِ ما بسيار و

وقت ما اندک و

آسمان هم بارانی‌ست ...

ادامه شعر در ادامه مطلب

دانلود دکلمه شعر با صدای خسرو شکیبایی [2.6MB]

ادامه نوشته

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن

می گویند در آخرین لحظه‌های زندگی مولانا، پسرش بهاءالدین وَلد سخت بی‌تابی می‌کرد و از فرط

بی‌خوابی و خستگی روزها و روزها در رنج بود. مولانا از او خواست تا اندکی بیاساید و او پس از ادای

احترام روانه شد. مولانا این غزل را آغاز کرد و حُسام‌الدین اشک می‌ریخت و می‌نوشت1 :

 

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مُبتلا کُن

ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی بُرو جفا کُن

از من گریز! تا تو هم در بلا نیفتی
بُگزین رهِ سلامت، ترکِ رهِ بلا کُن

ماییم و آبِ دیده در کُنجِ غم خزیده
بر آبِ دیدۀ ما صد جای آسیا کُن

خیره‌ کُشی‌ست، ما را، دارد دلی چو خارا
بُکشد کسش نگوید: «تدبیرِ خونبها کُن»

بر شاهِ خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق، تو صبر کُن، وفا کُن

دردی‌ست غیرِ مُردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کُن

در خواب، دوش، پیری در کویِ عشق دیدم
با دست اشارتم کرد کز عزم سوی ما کُن

گر اژدهاست بر رَه، عشق است چون زُمرد
از برق این زُمرد، هین، دفعِ اژدها کُن

 

1 نقل قول از مقدمه ی استاد شفیعی کدکنی بر دیوان غزلیات شمس

دانلود این شعر با دکلمه ی احمد شاملو و صدای استاد شهرام ناظری [7.8MB]

مرجع: سایت پرند

تگ: استاد شهرام ناظری، دانلود دکلمه، دکلمه با صدای شاملو، احمد شاملو، شهرام ناظری، رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن، کیخسرو ناظری، دکلمه رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن، مولانا، مولوی، بهاءالدین وَلد، حُسام‌الدین، حسام الدین چلبی، وصیت مولانا، شعر آخر مولانا، دانلود با صدای ناظری

زیر باران باید رفت

برای دیشب اهواز و بارانی که هوای بودنم را تر کرد، و قدم زدنی که بی هوا به خانه ی

دلم هجوم آورد... 


چترها را بايد بست.

زير باران بايد رفت.

فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.

با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت.

دوست را، زير باران بايد ديد.

عشق را، زير باران بايد جست.

زير باران بايد با زن خوابيد.

زير باران بايد بازي كرد.

زير باران بايد چيز نوشت، حرف زد، نيلوفر كاشت

زندگي تر شدن پي در پي ،

زندگي آب تني كردن در حوضچه "اكنون"است.

 

رخت ها را بكنيم:

آب در يك قدمي است.

 

روشني را بچشيم.

شب يك دهكده را وزن كنيم، خواب يك آهو را.

گرمي لانه لك لك را ادراك كنيم.

روي قانون چمن پا نگذاريم.

در موستان گره ذايقه را باز كنيم.

و دهان را بگشاييم اگر ماه در آمد.

و نگوييم كه شب چيز بدي است.

و نگوييم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ.

 

و بياريم سبد

ببريم اين همه سرخ ، اين همه سبز.

 

از سهراب سپهری

دانلود دکلمه با صدای خسرو شکیبایی [ 600KB ]

تگ: دانلود خسرو شکیبایی،دکلمه خسرو شکیبایی، دانلود صدای خسرو شکیبایی، دکلمه، دانلود دکلمه، چترها را بايد بست، سهراب سپهری

با فاضل نظری

غزلی زیبا از فاضل نظری، شاعر جوان و از بهترین های غزل نئوکلاسیک، را به همراه دکلمه ی آن با صدای علیرضا عصار بخوانید و بشنوید.

 

از باغ مي ‌برند چراغاني ‌ات کنند

تا کاج جشن هاي زمستاني ‌ات کنند

 

پوشانده ‌اند صبح تو را ابرهاي تار

تنها به اين بهانه که باراني ‌ات کنند

 

يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند

اين بار مي ‌برند که زنداني ‌ات کنند

 

اي گل گمان مکن به شب جشن مي ‌روي

شايد به خاک مرده ‌اي ارزاني ‌ات کنند

 

يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست

از نقطه ‌اي بترس که شيطاني ‌ات کنند

 

آب طلب نکرده هميشه مراد نيست

گاهي بهانه ‌اي است که قرباني ‌ات کنند

از فاضل نظری

دانلود دکلمه با صدای علیرضا عصار [1.1 MB]

تگ: علیرضا، عصار، علیرضا عصار، دانلود قربانی علیرضا عصار، آلبوم محتسب، دکلمه علیرضا عصار، دکلمه، فاضل نظری، غزلی از فاضل نظری، غزل نئوکلاسیک

مهدی موسوی بدبختی ست

یکی از بهترین چارپاره های سید مهدی موسوی عزیز را بخوانید، به همراه

دکلمه ی شعر با صدای شاعر، کم نظیره این شعر:

 

مهدی ِ موسوی ِ بدبختی ست
زیر رگ های آبی دستت

 

مهدی موسوی ترسویی
که رسیده مرا به بن بستت

می دود از اتاق خود به کجا؟!
«هیچ» در لحظه اتفاق افتاد

زیر رگ هات مرگ « تیر» کشید
دود سیگار را که بیرون داد


دود سیگار را که بیرون داد
رفت آن اسم محو از یادم

دود سیگار را که بیرون داد
دود سیگا
به سرفه افتادم!

گریه ات می گرفت در مردی
که تمامی شعرها زن بود


گریه ات می گرفت مثل «غزل»

که جنین دوماهه ی من بود

ادامه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

قاصدک

شاهکار بی نظیر اخوان را بخوانید به همراه دکلمه شعر با صدای شاعر و نیز اجرای زیبای محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان از این شعر، سنتور مشکاتیان معجزه می کند...

 

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی اما اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

 

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

 

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو، دروغ

که فریبی تو، فریب !

قاصدک

هان … ولی … آخر … ای وای

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام آی کجا رفتی ؟ آی !

 

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم

خردک شرری هست هنوز؟

 

قاصدک

ابر های همه عالم شب و روز

در دلم می گریند

 

از مهدی اخوان ثالث

دانلود دکلمه با صدای اخوان ثالث [2.7 MB]

دانلود اجرای محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان [4.1 MB]

حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

این عاشقانه ی ماندگار سیدعلی صالحی را دیگر نمی توانم با صدایی جز صدای جاودانه ی

خسرو شکیبایی تصور کنم، حتی حالا که دفتر شعرش را در دست دارم، حتی حالا که شاعر

همشهری ام موهایش در تهران سپید شده، حتی حالا که من دیگر... 


حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد 

حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری 

آن همه صبوری 

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده 

هی بوی بال کبوتر و 

نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید 

پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم !

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام 

پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟


ادامه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت

شب

حرف می زنم

اگر به خانه ی من آمدی

برای من

ای مهربان !

چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ....

 

دانلود شعر با صدای خسرو شکیبایی

از فروغ فرخزاد

تگ:فروغ فرخزاد،خسرو شکیبایی،دانلود دکلمه،دکلمه خسرو شکیبایی،دکلمه فروغ،من از نهایت شب حرف می زنم،به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم،فروغ، اگر به خانه من آمدی،دانلود آلبوم پری خوانی

دو شعر از الهام میزبان

 

مثل سیگار نیمه خاموشی

زیر كفشی كه بعد، با عجله

روی سكّو دویده سمت قطار

- «واگن چار؟»

: «بدو همین بغله!»

 

خوشی هی تكان تكان، خوردن

روی خط های تا ابد رفته

كوله ای كه یواش پر شده است

توی هر روزهای این هفته

 

تكیه به صندلی سرد زدن

روی تصویر ساكت بیرون

پَرش فكرهای سردرگم

در صدای بلند تلویزیون

 

در سرش پخش می شود تصویر

دست های فشرده بر گوشش

ایستادن میان واگن ها

روی سیگار نیمه خاموشش

 

آخرین لحظه های خوبش را

از تكاپوی شهر در بردن

توی خواب عمیق یك كوپه

خوشی هی تكان تكان خوردن

 

فكر یك جای واقعاً تازه

پَرش ذهن روی خطّ زمان

هیجان توقّّف آخر

توی یك ایستگاه بی پایان

 

می زند از قطار بیرون... و

دیده انگار قبلاً این جا را

روی سكّو هنوز سیگاری

می كشد آخرین نفس ها را

- - -  - - - - - - - - - - - - - - - -  - - - - - -  - - - - - - - - - - - - - - -

 

دلتنگ، شبیه نیمکت در باران

بی حوصله، مثل تاب بعد از بازی

 

برگشته ای از کوچه به تنهایی خود

با بغض، بدون حرف، امّا راضی

 

سیگارت را که از نفس افتاده

یک گوشه کنار تخت می اندازی

 

بغضت به تو و تو به زمین زل زده ای

 

 

از تخت صدای هق ّ و هق می آید

کابوس بلند می شود از خوابت

 

لیوان تو را می آورد در سینی

حل کرده ولی دو قرص توی ِ آبت

 

تو مطمئنی به شکّ ِ به کابوست

او شک دارد به دکتر اعصابت

 

بی حرف، به خیسی ِ زمین زل زده ای

 

 

بی حوصله، مثل خواب ِ طولانی ِ عصر

دلتنگ، شبیه ِ کوچه بعد از باران

 

از یک زن ِ نصفه، از نفس افتاده

پا می شوی از داغی گریه، لرزان

 

برگشته ای از خواب، به تنهایی تخت

برگشته دوباره قرص ها به لیوان

 

راضی شده ای و به زمین زل زده ای

 

دانلود دکلمه با صدای الهام میزبان

دانلود کتاب بردن توله گرگ ها به مهدکودک

از الهام میزبان

 

من گفته بودم « هیتلـر » را خوب می فهمم

چارپاره ای زیبا از محسن عاصی عزیز، به همراه دکلمه شعر با صدای شاعر، با این توضیح که انتهای شعر دکلمه نشده است...

 

چپ کردن از دنیای خاکی توی آغوشت

با عشق ور رفتن فقط از روی بی کاری

یا چند روزی « نیچه » و شاید « فوکو » خواندن

بوق تریلی نصب کردن روی یک گاری !

 

در سرنوشتی که فقط معطوف قدرت بود

تنها تو ماندی از من و یک بخت ِ برگشته

یک لکه ی چسبنده از من روی شلوارت

فنجانی از قهوه که روی تخت برگشته

 

مشغول مشتی حرف های فلسفی بودن

این ژست ها سیگارمان را پیپ خواهد کرد !

تاریخی از دیوانگی را دوره می کردم

سوراخ های عقلمان را کیپ خواهد کرد !

 

بُمبم ولی در دست های نرمتان خوابم

این راه ناهموار که تقصیر گاری نیست

هر چند که من دشمنان را خوب می سوزم

اما دلیل انفجارم انتحاری نیست

 

از من نترس این گفتمان ها کاملا عادی ست

من قفل فرمان را برای بحث می خواهم !

من گفته بودم « هیتلـر » را خوب می فهمم

من طالع دنیایمان را نحس می خواهم

 

یک انتقامم که گرفته ایده هایش را

از بچه ای که هیچ وقتی جزء بازی نیست

آن لحظه که در انتهای فیلم می فهمد

نه... احتمال برد سربازان نازی نیست

 

جنگی گرفته روزهایم را ولی شب ها

از انتهای جاده بوی قیر می آید

تو با منی، آنوقت می فهمم که در تختم

یک صلح بان مو طلایی گیر می آید !

 

از روزهای قهوه ای بی خواب می ماندیم

فهمیده ام که بوسه هایت نفی قدرت بود

خنثی شدم از دست هایت، فکر می کردی

که زخم هایم مرده اند اما به ندرت بود

 

تاویل های قصه ام را دود می دادی

من خسته ام ، سیگار چندم را نمی خواهم

حتی نمی فهمی که دنیا تخت خوابم بود

وقتی که در فکری چرا کا.ند.و.م نمی خواهم ؟!

 

می خواستم در تو بخوابم تا که جنگم را

از من بگیری، صلح بان ساده ای باشی

وقتی که گاری از کنارت دور خواهد شد

ای کاش تو بمب کنار جاده ای باشی

دانلود دکلمه با صدای شاعر

از محسن عاصی

تگ: محسن عاصی، غزل پست مدرن، شعری از محسن عاصی، دکلمه، دکلمه شعر، صدای محسن عاصی، عکس محسن عاصی، شعر شاهین شهر

تگ: محسن عاصی، شعر عاصی، شعر محسن عاصی، اشعار محسن عاصی، کتاب محسن عاصی، عاصی محسن، غزل پست مدرن، غزل مدرن، غزل متفاوط، غزل محسن عاصی، غزلی از محسن عاصی،شعری از محسن عاصی، شعر سپید محسن عاصی، غزل معاصر

امشب یه گردالی کشیدم با مداد ِ زرد

 

امشب یه گردالی کشیدم با مداد ِ زرد

چون دوس دارم فردا بیاد یک روز ِ آفتابی

 

چشمامو می بندم ولی بیدار ِ بیدارم

بابا می گه: «لولو می یاد وقتی نمی خوابی!»

 

هر شب می یاد توی اتاقم قصه می خونه

مث ِ بابا دوووسَم داره لولوی قلابی

 

وقتی می ره می ترسم وُ با گریه می خوابم

دنیا سیاهه حتی زیر ِ نور ِ مهتابی

 

مامان بُلَن شو جیش دارم! مامان...مااامااان...ماااا...مان

[گردالی ِ زردی به روی دامن ِ آبی]

 

■■

 

خورشید ِ بی جان گوشه ی یک کاغذ ِ کاهی

یک جفت چشم خیس از تو، توی آگاهی

 

به ذبح ِ شرعی ِ تمام ِ شعرهای تو

به تکه تکه کردنم با تیغ ِ جراحی

 

تو «شمس» بودی وُ تمام ِ شهرها «بلخ» است

در «قونیه» با «مولوی» من هو و تو هی هی

 

آهنگ ِ غمگینی شدن توی عروسی ها

یا «خوشگلا باید برقصن » توی مداحی

 

در روز/ نامه های پُر از هیچ می بینیم

مشتی دروغ وُ... «جعفری»... یک دسته هم «شاهی»

 

به بچه ای که گیر کرده بین جبر وُ... جبر

که فکر کرده بود دنیا جای دلخواهی...

 

ماهی کوچولو باز هم گم کرده راهش را

دریا خلاصه شد درون یک تن ماهی!!

 

توی توالت گریه می کردم برای چی؟

وقتی به اینجایم رسیده بی تو گهـ/ گاهی

 

این بوسه را تف می کنم یا قورت خواهم داد

پشت ِ صدای خسته ی خاموش ِ همراهی

 

در تو نشسته پیرمردی خسته از دنیا

در/مانده در من خیس ِ گریه بچه تمساحی

 

توی ولی ِ عصر گم کردیم فردا را

انداختی نقاشی ام را داخل ِ چاهی

■■

یک باغ ِ وحش ِ خسته از انبوه ِ میمون ها

دنیا همین بوده...

-«شما هم موز می خواهی؟»

 

پانوشت:  «ای مطرب خوش قاقا تو هی هی و من هو هو»   (مولانا)

از طاهره کوپالی

 

حلاج

 

ده قرنه یه مرد

بر سر ِ داره

همه خوابیدن

هنوز بیداره

 

رو تنش جای ِ

نفرت و سنگه

به چشم عاشق

اینا قشنگه

 

به جای چشماش

لخته ی خونه

فهمیدن، درده!

عشق، یه جنونه!

 

هرچی میگذره

دنیا بدتره

ده قرنه مردم

گوشاشون کره

 

جواب فریاد

دوختن ِ لبه

دنیا تاریکه

سراسر شبه

 

دردش نه دنیا

نه احتیاجه

میگه که خداس

اسمش حلاجه!

 

اون خود ِ عشقه

چیزی نمی خواد

داره می رقصه

با عبور باد

 

ده قرنه خورشید

پشت دیواره

همه خوابیدن

یه مرد، بیداره...

 

از سید مهدی موسوی

 

دیوار

ترانه ی زیبای دیوار از یغما گلرویی را به همراه دکلمه ی آن با صدای شاعر بخوانید و بشنوید، ترانه ای که یغما درباره ی آن چنین گفته است:

«همیشه می خواستم تاریخِ معاصر اینِ سرزمین را در ترانه یی خلاصه کنم و به گمانم در ترانه ی «دیوار» تا حدی به این خواسته نزدیک شدم...»


دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ُ سالمونه‌ !

اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !

 

ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !

گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !

 

تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !

نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !

 

تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !

اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !

 

فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،

پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !

 

از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !

تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !

 

امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !

ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !

 

وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،

تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !

 

دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !

شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !

 

اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !

گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !

 

ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !

حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !

 

حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،

جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !

هم کوچه های یاغی !

هم کوچه های یاغی !

چیزی نمونده باقی !

چیزی نمونده باقی !

 

از یغما گلرویی

پ.ن: فراخوان ارسال آثار برای مجموعه الکترونیکی غزل پست مدرن

 تگیغما گلروئی، یغما گلرویی، یغما گل روئی، یغما گل رویی، گلرویی یغما، گلروئی یغما، شعری از یغما، عاشقانه های یغما، اشعار یغما، اشعار یغما گلرویی، شعر اعتراضی، ترانه یغما، ترانه ای از یغما، ترانه نوین، ترانه امروز، ترانه سرا، ترانه های یغما تگیغما گلرویی، دیوار، یغما، دیوار کوچه ما، ترانه سرا، ترانه، دکلمه، دانلود دکلمه، دانلود دکلمه با صدای یغما گلرویی، بهروز پایگان، دیوار کوچه ی ما هم سنُ سالمونه، دانلود یغما

خواستم داد شوم

خواستم داد شوم... گرچه لبم دوخته است

خودم و جدّم و جدّ پدرم سوخته است

 

خواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شوم

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم

 

وسط گریه ی من رقص جنوبی کردیم

کامپیوتر شدم و بازی ِ خوبی کردیم

 

کسی از گوشی مشغول، به من می خندید

آخر مرحله شد، غول به من می خندید!

 

دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادم

وسط تلویزیون باختم و جان دادم!

 

یک نفر، از وسط کوچه صدا کرد مرا

بازی مسخره ای بود... رها کرد مرا!

 

با خودم، با همه، با ترس تو مخلوط شدم

شوت بودم! که به بازی بدی شوت شدم!!

 

خشم و توپیدن من! در پی ِ یاری تازه

ترس گل دادن تو در وسط ِ دروازه

 

آنچه می رفت و نمی رفت فرو... من بودم!

حافظ ِ اینهمه اسرار ِ مگو، من بودم

 

«آفرین بر نظر ِ لطف ِ خطاپوشش» بود

یک نفر، آن طرف ِ گوشی ِ خاموشش بود

 

از تحمّل که گذشتم به تحمّل خوردم

دردم این بود که از یار ِ خودی گل خوردم!

 

حرفی از عقل ِ بداندیش به یک مست زدند

باختم! آخر بازی، همگی دست زدند

 

از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم

رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم

 

بوی زن دادم و زن داد به موی فـَشِنم!!

راه رفتم که به بیراهه ی خود، مطمئنم

 

عینک دودی ام از تو متلک می انداخت

بعد هر سکس، مرا عشق به شک می انداخت

 

خواندم و خواندی ام از کفر هزاران آیه

بعد بر باد شدم با موتور همسایه

 

حسّ عصیان زنی که وسط سیبم بود

حسّ سنگینی ِ چاقوت که در جیبم بود

 

زنگ می خوردی و قلبم به صدا دوخته بود

«تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود»

 

روحت اینجا و تن ِ دیگری ات می لرزید

اوج لذت به تن ِ بندری ات می لرزید

 

خسته از آنچه که بود و به خدا هیچ نبود

خسته از منظره ی خسته ی تهران در دود

 

خسته از بودن تو، خسته تر از رفتن تو

خسته از «مولوی» و «شوش» به «راه آهن» تو

 

خسته از بازی ِ این پنجره ی وابسته

رفتم از شهر تو با سوت قطاری خسته

 

وسط گریه ی آخر... وسط ِ «تا به ابد»

تخت بودم به قطاریدن ِ تهران-مشهد

 

شب تکان خورد و به ماتحت، صدا خارج کرد

دستی از دست تو از ریل، مرا خارج کرد

 

سوختم از شب ِ لب بازی ِ آتش با من

شوخی مسخره ی فاحشه هایش با من

 

کز شدم کنج اطاقم وسط ِ کمرویی

«نیچه» خواندم وسط ِ خانه ی دانشجویی

 

مرده بودی و کسی در نفس ِ من جان داشت

مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت!

 

کشتمت! تن زده در ورطه ی خون رقصیدم

پشت هر میکروفون از فرط جنون رقصیدم

 

بال داریم که بر سیخ، کبابش کردند!

شعر خواندیم اگر فحش حسابش کردند!

 

دکتر ِ مرده که پای شب ِ بیمار بماند

«هر که این کار ندانست در انکار بماند»

 

فحش دادند و دلم خون شد و عمری خون خورد!

تلخ گفتند و کسی با خود ِ تو زیتون خورد

 

شب ِ من وصل شد از گریه به شب های شما

شب قسم خورد به زیتون و به لب های شما

 

شب ِ قرص از وسط ِ تیغ... شب ِ دار زدن...

شب ِ تا صبح، کنار تلفن زار زدن

 

شب ِ سنگینی یک خواب، کنار تختم

لمس لبخند تو در طول شب بدبختم

 

شب ِ دیوار و شب ِ مشت، شب ِ هرجایی

شب ِ آغوش کسی در وسط تنهایی

 

شب ِ پرواز شما از قفس خانگی ام

شب ِ دیوانگی ام در شب دیوانگی ام

 

پاره شد خشتک من روی کتابی دینی

«تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی»

 

خام بودم که مرا سوختی از بس پختم!

پاره شد پیرهنم... دیدم و دیدی: لختم

 

فحش دادم به تو از عقل، نه از بدمستی!

مست کردم به فراموشی ِ «بار ِ هستی»

 

از گذشته شب تو تا به هنوزم آمد

مست کردم که نفهمم چه به روزم آمد!

 

وسط آینه دیدی و ندیدم خود را

در شب یخزده سیگار کشیدم خود را

 

به خودم زنگ زدم توی شبی پاییزی

دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی

 

درد بودیم اگر دردشناسی کردیم

کافه رفتیم! ولی بحث سیاسی کردیم

 

گریه کردیم به همراهی ِ هر زندانی

فحش دادیم به آقای ِ شب ِ طولانی

 

گریه کردیم ولی زیر پتویی ساکت

فحش دادیم به اخبار تو در اینترنت

 

عشق، آزادی ِ تو بود و نبودی پیشم

«من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم»؟!

 

سرد بود آن شب و چندی ست که شب ها سردند

ما که کردیم دعا تا که چه با ما کردند!

 

صبح، خورشید زد و شب که به پایان نرسید

به تو پیغام ِ من از داخل زندان نرسید

 

گریه کردم به امیدی که ندارم در باد

«آه! کز چاه برون آمد و در دام افتاد»

 

خنده ام مثل ِ همه چیزم و دنیا الکی ست

اوّل و آخر ِ این قصّه ی پر غصّه یکی ست!

 

از دروغی که نگفتیم و به ما می شد راست

«کس ندانست که منزلگه ِ مقصود کجاست»

 

خسته از هرچه نبوده ست که حتما ً بوده!

خسته از خستگی ِ این شب ِ خواب آلوده

 

می نشینم وسط ِ گریه ی تهران در دود

می نشینم جلوی عکس زنی خواب آلود

 

گم شده در وسط اینهمه میدان شلوغ

بغض من می ترکد در شب تو با هر بوق

 

به کسی در وسط ِ آینه ها سنگ زدن!

به زنی منتظر ِ هیچ کست زنگ زدن

 

به زنی با لب خشکیده و چشمی قرمز

به زنی گریه کنان روی کتاب ِ «حافظ»

 

به زنی سرد شده در دل ِ تابستانت!

به زنی رقص کنان در وسط ِ بارانت

 

به زنی خسته از این آمدن و رفتن ها

به زنی بیشتر از بیشتر از تو، تنها!

 

از سید مهدی موسوی

دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر


تگ ها: سید مهدی موسوی، غزل پست مدرن، خواستم داد شوم، نیچه خواندم وسط خانه دانشجویی، وسط گریه من رقص جنوبی کردیم، دانلود سید مهدی موسوی، دکلمه سید مهدی موسوی، دکلمه غزل پست مدرن، دانلود خواستم داد شوم، صدای سید مهدی موسوی